روزهاي آخر..
سلام پسملاي من شاهزاده هاي من،روزاي آخر و پشت سر گذاشتم،دلم ميخواست زود زود بيام واستون بحرفم ولي نشد.. دليلش جز کمبود وقت و استرس نبود. ماجراي تاريخ زايمان: دکتر خوب من،پانزده آذر وقت داد،تو ذهنم،همش مرور ميکردم تاريخ رو،به باباجوني ميگفتم که خيلي ديره،ممکن اتفاق بدي بيفته. نقشه ميکشيدم که خودمو به بيحالي بزنم و برم بيمارستان تا شمارو زودتر ببينم. بيست و هشتم آبان ماه،حالم يکمي ناخوش بود،خاله جوني اومده بود بهش گف...
نویسنده :
^-^ مامان مــطــــهـــره ^-^
0:33